اهمیت ذکر در سبک زندگی+شهادت امام باقر(ع)
مراسم شهادت امام باقر(ع) روز پنجشنبه(93/7/9) در حسینیه آیت الله حق شناس برگزار شد.
سؤال مهم: چگونه محبت به خدا داشته باشیم و محبت دنیا را از دلمان بیرون برانیم؟
هر دو بسیار دشوار هستند. هم محبت به خدا به این سادگی بدست نمی آید، محبت به خدا با محبت به دنیا هرگز در یک دل جمع نمی شود. آنچه که حس می کنیم محبت به خداست وقتی محبت به دنیا داریم در واقع محبت به خدا نیست! یا محبت اصیل به خدا نیست .
در روایتی داریم تا ذره ای محبت به دنیا هست محبت به خدا به دل نمی آید. باید دل پاک شود. تا محبت خدا بیاید. پس محبت خدا بدست آوردنش به این سادگی ها نیست!
امام علی(ع) می فرمایند: کَمَا أَنَّ الشَّمْسَ وَ اللَّیْلَ لَا یَجْتَمِعَانِ کَذَلِکَ حُبُ اللَّهِ وَ حُبُ الدُّنْیَا لَا یَجْتَمِعَان-همانگونه که روز و شب با هم جمع نمی شوند، خب الله و حب دنیا با هم جمع نمی شوند. (غررالحکم)
چرا محبت به خدا در دلهایمان نیست در کنار محبت به دنیا؟ جنس محبت به خدا جنس بسیار پر حرارت و پر لذتی است. محبت به خدا آتشی است که از جایی عبور کند و به جایی بیفتد آتش میزند. ما خدا را دوست داریم ولی محبت خدا که این جوری نیست، محبت خدا به دلی بیفتد، آتش میزند.
قال امیر المؤمنین(ع):حب اللَّه نار لا یمر (لا تمر) على شىء الا احترق- دوست داشتن خدا (مانند) آتش است که فرا نمی گیرد چیزی را جز آنکه آن را می سوزاند. (مصباح الشریعه)
پادشاهی از جایی گذر می کرد. تمام بچه ها فرار کردند جز یکی از آنان. پادشاه گفت: این بچه کیست که محکم ایستاده؟ صدایش بزنید. پسرک آمد.گفت: چرا از من نترسیدی فرار کنی؟ پسرک گفت: خب پادشاه باش! مگر آدم را می خوری ؟ یک سکه بهش داد گفت: سکه می خواهم چیکار؟ گفت: به مادرت بده و بگو پادشاه داده است. گفت: اگر به مادرم بگویم که مرا میزند و می گوید دروغ گفته ام. چون پادشاه که یک سکه نمی دهد، ده سکه میدهد. پادشاه ده سکه به او داد.
پس معلوم می شود ما فکر می کنیم خدا را دوست داریم.
مومنین شدید ترین محبت را به خدا دارند. الَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ - سوره بقره آیه165
ما چگونه محبت دنیا را از دلمان کم و زائل کنیم و محبت خدا را در دلمان افزایش دهیم؟
اگر می خواهید به پاسخ برسید، گزیده ی بحث را مطالعه فرمایید.
برای مطالعه ی ادامه ی مباحث این سخنرانی به ادامه ی مطلب بروید.
التماس دعا
گزیده ای از بحث
سوال مربوط به زندگی همه ما مومنین و بندگی ماست. ما با دو موضوع بسیار مهم در گیریم یکی اینکه باید به محبت خدا برسیم، چگونه می شود به خدا علاقه مند شد؟ دیگر اینکه باید از محبت دنیا دل بکنیم، چگونه می شود از دنیا دل برید؟
هر دو بسیار دشوار هستند. هم محبت به خدا به این سادگی بدست نمی آید. محبت به خدا با محبت به دنیا هرگز در یک دل جمع نمی شود. آنچه که حس می کنیم محبت به خداست وقتی محبت به دنیا داریم در واقع محبت به خدا نیست! یا محبت اصیل به خدا نیست .
در روایتی داریم تا ذره ای محبت به دنیا هست محبت به خدا به دل نمی آید. باید دل پاک شود. تا محبت خدا بیاید. پس محبت خدا بدست آوردنش به این سادگی ها نیست!
چرا محبت به خدا در دلهایمان نیست در کنار محبت به دنیا؟ جنس محبت به خدا جنس بسیار پر حرارت و پر لذتی است. محبت به خدا آتشی است که از جایی عبور کند و به جایی بیفتد آتش میزند. ما خدا را دوست داریم ولی محبت خدا که این جوری نیست.
پادشاهی از جایی گذر می کرد. تمام بچه ها فرار کردند جز یکی از آنان. پادشاه گفت: این بچه کیست که محکم ایستاده؟ صدایش بزنید. پسرک آمد.گفت: چرا از من نترسیدی فرار کنی؟ پسرک گفت: خب پادشاه باش! مگر آدم را می خوری ؟ یک سکه بهش داد.گفت: سکه می خواهم چیکار؟ گفت: به مادرت بده و بگو پادشاه داده است. گفت: اگر به مادرم بگویم که مرا میزند و می گوید دروغ گفته ام. چون پادشاه که یک سکه نمی دهد، ده سکه میدهد. پادشاه ده سکه به او داد.
محبت خدا به دلی بیفتد ، آتش میزند. پس معلوم می شود وقتی ما فکر می کنیم کمی خدا را دوست داریم، جنسش از جنس محبت به خدا نیست! اگر محبت خدا به دلت افتاده بود که کمی دلت تکان می خورد. بدست آوردن محبت خدا کار ساده ای نیست، محبت خدا چیز پیش پا افتاده ای نیست که به دل بیاید و بگوییم: بله، ما هم محبت به خدا داریم.
مومنین شدید ترین محبت را به خدا دارند. محبت به خدا اگر آمد دیگر زندگی متفاوت می شود. آسان و لذت بخش می شود. نه اینکه رنج نباشد! رنج و غمی که بعد آن هست صلاح پروردگار عالم است که به تعبیری بدترین رنج و غم دنیاست ولی آن انسان را اذیت نمی کند. اشک انسان را در می آورد ولی باعث رشد و تعالی می شود. انسان را کباب می کند ولی با روحیه سرشار از نشاط. دنیا را جور دیگری می بینی اصلا خصوصی خدا می شوی. خدا همین جوری به تو علاقه دارد عاشقش بشوی دیگر چکار می کند برایت؟ واقعا خدا دنیا را به پای بنده ای که به او علاقه دارد میریزد.نظم عالم را بهم میریزد برای محب خودش. ولی محبت خدا سخت بدست می آید. جنس محبت خدا فرق می کند.
سوال بعدی که این هم جوابش با این سوال یکی است. فرمود: مردم فرزندان دنیا هستند و دنیا مادر ماست و بچه مادرش را دوست دارد. گاهی اوقات ما فکر می کنیم دنیا را دوست نداریم ولی ممکن است از مقام را دوست نداری، یا شهوت را دوست نداری، یا مال دوست نداری، واقعا خالی کردن دل از دنیا کار مشکلی است. به مسجد که می رود اگر جایش را بگیرد می گوید: دنیا را نگاه کن! امام رضا علیه السلام می گوید اگر دیدید کسی گناه نمی کند گولش را نخورید شاید عرضه ندارد گناه کند. شاید این گناه را دوست ندارد و گناه دیگری دوست دارد.و یا شاید بعضی وقت ها گناه می کند. حب الدنیا به این سادگی از دل خارج نمی شود. محبت به دنیا در راس تمام گناهان است.
بهترین راه برای بیرون کردن محبت به دنیا چیست؟ بهترین راه برای وارد کردن محبت خدا در دل چیست؟ ما دنبال شاه راهی هستیم که با اینکه مشهور است اکثرا این راه را نمی روند. شاید به این دلیل است که نمی دانند این راه چه آثار معجزه آسایی دارد! چه چیزی حب دنیا را در دل انسان تقویت میکند؟ گناه حب دنیا را افزایش می دهد ولی اثر زیادی ندارد. کسی خوب بخوره و بپوشه حب دنیا در دلش زیاد می شود؟ نه! ثروت حب دنیا را زیاد می کند؟ ممکنه ولی زیاد نه! دنیا نقد است. نقد بهتر از نسیه دل آدم را می برد.شاید خود نقد بودن دنیاست که لذتش را در دل انسان زیاد می کند. این هم صحیح نیست. محرومیت دنیا باعث حب دنیا نمی شود. اینها نیست! دیدن و چشیدن شاهراه محبت نیست!
شاهراه ورود محبت به دل انسان، ذکر است! ذکر! این دنیای نقد ذکرش است که ما را به آن علاقه مند می کند و آن آخرت نسیه نبودن ذکرش است که ما را به آن بی علاقه می کند. خدای ندیدنی را با ذکرش می شود عاشق شد و تمام زیبایی های دنیوی را با محو ذکرش می توان از دل بیرون کرد. شاهراه ورود محبت به دل انسان، ذکر است، ذهن است، فکر است، یاد مکرر است که در دل و روح تو تکرار میشود. برنامه برای ذکر بریز و ذکر تنها فرمان الهی است در قرآن که ما به بی نهایتش توصیه شده ایم. نماز خودش زیر مجموعه ذکر است. قرآن خواندن ذکر است. برای ذکر باید برنامه داشت. ماها خیلی وقت ها مانع و تنفری برای ذکر نداریم وقت هم داریم ولی نمی گوییم.
امام صادق علیه السلام می فرماید: ریشه ضلالت و گمراهی غفلت است و ریشه سعادت و هدایت ذکر است.
آدم خیلی ارزان به جهنم می روند. همه حسرت می خورند. همه می توانستند آقای بهجت و آقای حق شناس بشوند. روز قیامت می گویی می توانستم، راحت بود، می توانستم!
چیزی به نام علم اخلاق در اسلام نبوده است.علم اخلاق با ملکات کار دارد.یکی خسیس مزاج است، یکی عصبی مزاج است ،یکی سخاوتمند است. علم اخلاق می گوید این مزاج های شما مهم است.تو اگر شجاعت ژنتیک داری و رفته ای بجنگی اگر شهید شوی ارزشی ندارد. یکی ژنتیک ترسش زیاد است جهاد نمی رود و به بهشت هم نمی رود.
ژن مهم نیست، ملکات مهم نیست،. قرآن می گوید: آن چیزی که مهم است سعی مهم است. انسانی که ژنی ترسو بوده ولی سعیش مهم است.به جهاد می رود و سعیش مهم است، پس 50درصد به بهشت می رود. و فردی ژنی شجاع بوده است چکار کرده است؟ هیچ کاری نکرده است. او به جهنم می رود. درس اخلاق آدمها رو بر اساس ژن تحویل می گیرد و برخی گول صفاتشان را می خورند.
بعضی ها صدتا گناه می کنند یکی را که ترک می کنند می روند بهشت و برخی با همان یک گناه به جهنم می روند. به فرد گنهکار می رسید فکر نکنید آنها از شما بدتر هستند. باور کنید که شاید بهترند. چطور عرق خور دهانش را آب می کشد و به مجلس امام حسین علیه السلام می رود. خدا می گوید من به او غروری دادم ژنتیک که نابود میشود خم شود جلوی کسی ولی جلوی حسین ما خم شده است. بعد من هر چه سجده می کنم خدا تحویل نمی گیرد. خدا می گوید تو که غرور نداری ژنتیک از دم همه را سجده می کنی! او خودش را کشته گردن شکسته شده است جلوی حسین علیه السلام. می دانی برای چه او را تحویل می گیرم؟ من خدا با بهشت و جهنم نتوانستم باعث سجده او شوم در مقابل خودم ولی به حسین علیه السلام که رسید ...
نه صفت بدی داری نا امید شو و نه صفت خوبی داری مغرور شو. کسی به خوب و بد بودن خودش در صفات ژنتیک توجه نکنه. شاه راه رسیدن به مقصود ذکر است، ذکر! آن کسی که صفات بدی دارد، همش در فکر و ذکر رفتار بدش است. این ذکر مذمت نفس دارد 40 سال عبادت برایش می نویسند.
اولین جایی که باید سعی کنی کجاست؟ سعی کنی به یاد خدا و خوبی ها و خوبان عالم به یاد علی علیه السلام باشی. یکی از صفات برجسته امام باقر علیه السلام، زبانش به ذکر متنعم بود. گویی زبانشان به سقف دهانشان چسبیده بود و مدام می گفتند: لا اله الا الله. سیره امام باقر علیه السلام ذکر بود.
حشام گفت : شما هم بیا کمان را در دست بگیر و تیری بنداز. امام باقر علیه السلام عذر آورد که من نمی توانم و پیر شده ام. قصدش مفتضح کردن امام بود. امام باقر علیه السلام کمان را گرفتند، تیر را در کمان قرار دادند و به هدف زدند. دفعه بعد تیر دوم را گرفتند تیر اول را شکافت دوباره به هدف زد. تیر سوم را به همین کیفیت، دو تیر را شکافته و به هدف زدند. 9 تیر پیاپی امام علیه السلام زدند. حشام دید که آمد امام را مفتضح کند اما به واسطه این کار کم آوردند . گفت دیگر بس است. پیرمردی بود که از اقصی نقاط عالم کنار او آمده بودند تا درس بگیرند حضرت رفتند و کنار او نشستند. آن آقا گفت: تو از امت مایی یا امت مرحومه؟ گفت: از علمای امتی یا از جهالشان. پدرم فرمود: از جهلشان نیستم. گفت: من از تو سوال بپرسم یا تو از من؟ امام علیه السلام فرمودند: تو بپرس. پیرمرد گفت: ای گروه نصارا این مرد به من می گوید تو از من سوال بپرس!
گفت: کدام ساعت است که نه ساعت شب است نه ساعت روز است؟
امام علیه السلام گفت: ما بین الطلوعین. که در آن لحظه درد بیماران تسکین پیدا می کند. آن لحظه بهشتی است و مال دنیا نیست.آن لحظه زمان ذکر و تقرب به خداست.
امیر المومنین علیه السلام فرمود: در روز غدیر اگر یک نفر را طعام دهید گویی یک میلیون پیامبر را طعام داده اید. اگر چند نفر را طعام دهید ببینید چند میلیون پیامبر را طعام می دهی؟
امیر المومنین علیه السلام فرمود: اول صبح به ما توسل پیدا کن. حسن مجلس ذکر این است که نور ذاکران به تو می خورد.
این فکر و ذکر دنیاست که آدم را به خودش علاقه مند می کند. خود دنیا دل نمی برد ولی فکر و ذکر دنیاست که دل می برد.
امام باقر علیه السلام می فرماید: اگر به چیزی علاقه دارید زیاد یادش را در قلبت تکرار نکن.
خدایا ببخشید کم به یادت بودم، سعی می کنم ولی اگر فراموشت کردم تو من را به یاد خودت بنداز! با خدا حرف بزن، عاشقش می شوی. ذکر خدا، حب خدا را به دنبال دارد.
برای ذکر برنامه بگذار تا اینکه عادت شود. به ظاهر بی روح میشود ولی بعدا رسوخ می کند. و مانند میخی می شود که در سنگ میرود. بگو محرم ها زیارت عاشورا را ترک نمی کنم. هنگام مرگ اینقدر ترسناک است که ذکر دست آدم را می گیرد.
منبع:وارث