آلبوم ویژه ی جبهه 2 +خاطره ی استاد با شهید محسن
هفته ی دفاع مقدس گرامی باد.
همانا جهاد دری از درهای بهشت است؛ خداوند، آن در را به روی دوستان خاص خود گشوده است.
(نهجالبلاغه، خطبه27)
پس از انقلاب و فتنههایی که در کردستان رخ داد و مقرر شد افرادی که خدمت سربازی رفتند و آموزش نظامی دیدهاند به آن منطقه اعزام شوند.در مسجد درحال ثبتنام بودم که یک نوجوان از من خواست او را ثبت نام و اعزام کنم که با مخالفت بنده روبرو شد.مادر این نوجوان بعد از شهادت وی در عملیات فتحالمبین در خاطرهای گفت که روزی محسن از من خواست که دعا کنم، او قبل از ۱۴ سالگی بمیرد که نکند گناه و معصیت پرونده اعمال وی را آلوده کند.من و محسن و فرد دیگری به نام ابوالفضل با یکدیگر دوستان صمیمی بودیم و ضمن فعالیت در بسیج، دروس حوزوی را با هم شروع کردیم.
روزی در محل پایگاه بسیج مشغول مرور کتاب جامع المقدمات بودیم که صدای مهیبی که ناشی از حمله هوایی بود شنیده شد و آن روز آغاز دوران هشت ساله دفاع مقدس بود.این دو در عملیات فتحالمبین شهید شدند، گفت: پدر محسن نیز همزمان با سالگرد فرزند شهیدش در جبهه به مقام رفیع شهادت نائل شد و وقتی من درباره احوالات پدر محسن از همسر وی میپرسیدم او گفت پدر محسن با توصیه و درخواست محسن به جبهه رفت.نامه محسن با دست خط خودش که از جبهه برای من فرستاده، هنوز نیز موجود است، گفت: محسن در فرازی از آن نامه برایم نوشته است من اگر سالها در تهران میماندم و در حوزههای علمیه درس میخواندم آنقدر که در اینجا (جبهه) رشد کردم و به خدا و امام زمانم نزدیک شدم در آنجا رشد نمیکردم.
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ
هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده اند که نزد پروردگارشان روزى داده میشوند.
﴿سوره آل عمران-آیه169﴾
التماس دعا